دردونه ی مامان
فاطمه امروز می گفت: مامان من بَدَم؟ گفتم نه شما خوبی. گفت: مامان من لِشتَم؟ یعنی: مامان من زشتم. گفتم : نه شما خوشگلی فاطمه می گه: من حوشِلَم، دِبه حوشله یعنی: من خوشگلم ، زینب خوشگله من پسته بِکام اِلا یعنی : من پسته می خوام یالا منو دَل کن مامان جون یعنی : مامان منو از توی تاب بیار بیرون جوجه جوجه اگیستان جوجه جوجه طلایی نوکت سرخ و حنانی تخم خود را شکستی چه گونه بیرون داستان گفتا جایم تَن بود دیوارش از سنگ بود نه پنجره نه داش داش نه کس ز من حَبَر داشت به خود دادم تکان دان مثل رستم پهلِهان تخم خود را شَکَستَ این گونه بیرون داستان تاب تاب عباسی خدا منو ننداسی اگه منو نَناسی دیگه نمیام بازی
نُتوم یا نِتونمَ یعنی: نمی تونم
جوجی جوجی طلایی جوجی جوجی طلایی مامان شمکم درد گِلِفِه یعنی مامان شکمم درد می کنه کلوچه رو دیده بود و می گفت: مامان اَ ینا پیدا کَدَم فاطمه قرآنم بلده بخونه قرمز ها رو فاطمه میگه: بسم الله الرحمن الرحیم قل هو الله احد الله صمد لم یلد ولم یولد ولم یکن له کفوا احد.
قالب جدید وبلاگ پیچک دات نت |