دردونه ی مامان
جوجه جوجه اگیستان جوجه جوجه طلایی نوکت سرخ و حنانی تخم خود را شکستی چه گونه بیرون داستان گفتا جایم تَن بود دیوارش از سنگ بود نه پنجره نه داش داش نه کس ز من حَبَر داشت به خود دادم تکان دان مثل رستم پهلِهان تخم خود را شَکَستَ این گونه بیرون داستان
نوشته شده در شنبه 90/10/3| ساعت
5:12 عصر| توسط صفاری| یادگاری برای فاطمه جون( )
قالب جدید وبلاگ پیچک دات نت |