سفارش تبلیغ
صبا ویژن

جاوا اسکریپت

سفارش تبلیغ
صبا ویژن

جاوا اسکریپت

صفاری - دردونه ی مامان
سفارش تبلیغ
صبا ویژن


دردونه ی مامان

امروز فاطمه جون یک کمی حال نداره

سرما خورده

براش آویشن درست کردم و آوردم

فاطمه جون میگه داگه داگه ( داغه داغه)ا

آبجی زینبش بهش میگه : فاطمه جون آویشنت رو فوت کن تا خنک بشه بخوری

 

 

من بهشون گفتم که فوت کردن توی غذا و خوراکی مکروهه

فاطمه میگه: آجی زینب فوت کردن مَهمونِ

 

 


نوشته شده در دوشنبه 90/12/22| ساعت 12:14 عصر| توسط صفاری| یادگاری برای فاطمه جون( )

فاطمه امروز می گفت:

مامان من بَدَم؟

گفتم نه شما خوبی.

گفت: مامان من لِشتَم؟

یعنی: مامان من زشتم.

گفتم : نه شما خوشگلی

فاطمه می گه: من حوشِلَم، دِبه حوشله

یعنی: من خوشگلم ، زینب خوشگله

 

من پسته بِکام اِلا

یعنی : من پسته می خوام یالا

 

 منو دَل کن مامان جون

یعنی : مامان منو از توی تاب بیار بیرون

فاطمه در غار علی صدر


نوشته شده در یکشنبه 90/10/11| ساعت 9:37 عصر| توسط صفاری| یادگاری برای فاطمه جون( )

جوجه جوجه اگیستان

 

جوجه جوجه طلایی

 

نوکت سرخ و حنانی

 

تخم خود را شکستی

 

چه گونه بیرون داستان

 

گفتا جایم تَن بود

 

دیوارش از سنگ بود

 

نه پنجره نه داش داش

 

نه کس ز من حَبَر داشت

 

به خود دادم تکان دان

 

مثل رستم پهلِهان

 

تخم خود را شَکَستَ

 

این گونه بیرون داستان


نوشته شده در شنبه 90/10/3| ساعت 5:12 عصر| توسط صفاری| یادگاری برای فاطمه جون( )

فاطمه

جوجی جوجی طلایی 

جوجی جوجی طلایی

 

 

مامان شمکم درد گِلِفِه 

یعنی مامان شکمم درد می کنه

  

کلوچه رو دیده بود و می گفت:

 

مامان اَ ینا پیدا کَدَم

 

 


نوشته شده در شنبه 90/10/3| ساعت 5:11 عصر| توسط صفاری| یادگاری برای فاطمه جون( )

تاب تاب عباسی

 

خدا منو ننداسی

 

اگه منو نَناسی

 

دیگه نمیام بازی

 

نُتوم

 

یا نِتونمَ

 

یعنی: نمی تونم


نوشته شده در شنبه 90/10/3| ساعت 5:11 عصر| توسط صفاری| یادگاری برای فاطمه جون( )

<      1   2   3   4   5   >>   >

قالب جدید وبلاگ پیچک دات نت

کد زیباساز انفجار گل

ابزار وبلاگ

ابزار وبلاگ

ابزار وبلاگ

کد ماوس