سفارش تبلیغ
صبا ویژن

جاوا اسکریپت

سفارش تبلیغ
صبا ویژن

جاوا اسکریپت

صفاری - دردونه ی مامان
سفارش تبلیغ
صبا ویژن


دردونه ی مامان

فاطمه قرآنم بلده بخونه

قرمز ها رو فاطمه میگه:

 

بسم الله الرحمن الرحیم

 

قل هو الله احد

 

الله صمد

 

لم یلد ولم یولد

 

ولم یکن له کفوا احد.

 


نوشته شده در شنبه 90/10/3| ساعت 5:7 عصر| توسط صفاری| یادگاری برای فاطمه جون( )

یادم رفت بهتون بگم

 

وقتی می خواد شیطونی کنه ، هر چی بهش میگیم

 

فاطمه میگه: اَگیستان

 

مثل این:

 

جوجه جوجه اگیستان

 

نوکت سرخ و اگیستان

 

تخم خود را اگیستان

 

چه گونه بیرون اگیستان

 

گفتا جایم اگیستان


نوشته شده در شنبه 90/10/3| ساعت 5:6 عصر| توسط صفاری| یادگاری برای فاطمه جون( )

 

دِبِه جونم کوجایی

 

پِشِ من نامایایی

 

یعنی: زینب جونم کجایی

 

چرا پیش من نمیایی؟

 

تِلِ دِبِشِ

 

یعنی: تل زینبِ

 

به من میگه: دا  مَنِه . پاشو

 

یعننی از روی مبل پاشو ، جایِ منه


نوشته شده در شنبه 90/10/3| ساعت 5:4 عصر| توسط صفاری| یادگاری برای فاطمه جون( )

 

شعرهایی رو که فاطمه یاد گرفته اینها هستند

 

من می خونم براش اونم ادامه میده.

 

قسمت های قرمز رو فاطمه گفته.

 

 

یه توپ دارم گیلگیلی

 

سرخ وسفید و آبی

 

میزنم زمین

 

نمیدونِ تا کجا بِلِه

 

من این توپ و نداشتَم

 

مشقامو خوب نویشتِ

 

بابام بهم عیدی داد

 

یه توپ گیلگیلی داد.


نوشته شده در شنبه 90/10/3| ساعت 5:4 عصر| توسط صفاری| یادگاری برای فاطمه جون( )

کیک رو به من نشون میده و میگه:

 

اَ اینا پیدا کَلدَم، کیک، بِگیلش

اَ  دَسِ  من بگیلِش

 

اگه تونستید بگید چی میگه؟

 


نوشته شده در شنبه 90/10/3| ساعت 5:3 عصر| توسط صفاری| یادگاری برای فاطمه جون( )

<      1   2   3   4   5   >>   >

قالب جدید وبلاگ پیچک دات نت

کد زیباساز انفجار گل

ابزار وبلاگ

ابزار وبلاگ

ابزار وبلاگ

کد ماوس